امــــروز گذرگاه آینده
امــــروز گذرگاه آینده

امــــروز گذرگاه آینده

امروز

جهان وارونه

روزگار وارونه ایست و این دهر که بقول سید شهیدان اهل قلم تاکنون به مراد سفلگان و سفیهان چرخیده و بقول ابن یمین : جهان را گر سراسر تو بگردی خردمندی نیابی شادمانه // اگر غم را چو آتش دود بودی جهان تاریک بودی جاودانه ؛ نه جامعه جامعه مطلوب است و نه من قهرمانی هستم که بتوانم آن را تغییر بدهم ؛ من یکی که از تغییر دادن خودم عاجز شده ام ؛ اما درد دل است خوب ؛ خیلی وقت است چیزی ننوشته ام ، نه دیگر سراغ دلایل ننوشتنم نمی روم ؛ با این گرد و غبار دیگر امروزه هر نفسی که برمی آید دست کمی از ممات ندارد ؛ خفه شدیم آقا ؛ فکرش را بکن در جهانی پر از درد و کشت و کشتار و حیله و نیرنگ و نامردی زندگی می کنی و آن وقت نفس کشیدنت هم می شود گرد و غبار و آن وقت چهار تا آدم کال و نفهم در این آب گل آلود شانتاژستان یارانه فلان و یارانه بهمان کوره ذغال پزی می زنند پشت گوش آدم ؛ و شبت را نفس کشیدنی تر می کنند و تو حسرت نفس کشیدن در میان چهار برگ باران زده قاب کرده ای کنج دلت ، و آن وقت کمی آن طرف تر همسایه بی انصافت مثلا عروسی گرفته خیر سرش تا کله سحر مخت را با «شلله لل له» و « ها لیلا لیلی» تلیت میکند و تو درب و داغون تر از همیشه شبت را صبح می کنی و خسته و کوفته درست مثل کتک خورده ها از جایت بلند می شوی ؛ در این میانه چیزهائی هست که نمی شود گفت اما

حالا مگر در این معجون آلودگیهای صوتی و تصویری و اجتماعی و اتمسفری چقدر می شود نفس کشید و چقدر می شود دل زنده ماند

و باز هم عصر جمعه است یکی از شنبه ها و جمعه هائی که از اینکه اتفاق سرنوشت سازی که منتظرش هستی در آن بیفتد ناامیدی اما باز هم جمعه است و اگر خدا بخواهد کمی استثناست در میان روزهای کسالت بار ما


خدایا به داد دلمان برس ....