امــــروز گذرگاه آینده
امــــروز گذرگاه آینده

امــــروز گذرگاه آینده

امروز

.:«* نگاهی به مذاکرات در تاریخ شیعه *»:.


سانسورچی های دروغگو میگویند ائمه اهل مذاکره با دشمن بودند پس چرا از مذاکره میترسید؟

پس بگذار چیزهایی که نمیگویند را هم بگویم

آقایمان علی علیه السلام و جمعی از صحابه پیامبر در خانه نشسته بودند که زهرا سلام الله علیها با اجازه علی پشت در رفت تا با شهادتش و شهادت نوزادش آبروی طاغوت را ببرد و ولایت را اثبات کند

کار از مذاکره گذشته بود

زهرا باید آبروریزی میکرد

زهرا شهید شد

علی ۲۵ سال در خانه نشست

علی بعد از فتنه قتل عثمان با بیعت مردم به قدرت رسید  علی جنگ کرد و جنگ کرد مردم زمان علی سست بودند علی میفرماید تابستان به جنگ خواندم گفتید گرم است پائیز گفتید برداشت محصول زمستان گفتید سرد است و در بهار بهانه کشت و معاش را آوردید علی جنگید تا در ساعتی که داشت ریشه تمام بدی ها یعنی معاویه و عمرعاص و ... کنده میشد اصحاب تردید و جهالت فریب پیام صلح را که قرانهای روی نیزه بود خوردند و به علی فشار آوردند که مالک را برگردان مالک گفت علی جان فقط یک ضربت تا محو فتنه مانده اما علی فرمود آنگاه از علی هم چیزی نخواهد ماند  اصحاب تردید مذاکره را بر علی تحمیل کرده بودند که یا علی باید مذاکره کنیم علی مالک را معرفی کرد اصحاب تردید گفتند مالک نمیشود مالک جنگ طلب است باید آیت الله ابوموسی را بفرستیم که هم مومن است و هم اهل صلح و اصلاح و صلاح و مصلحت است جریان سازش و تردید همه چیز را خراب کردند و به همین هم قناعت نکردند و فرق علی را هم شکافتند

آنگاه نوبت حسن شد حسن باز هم جنگید و جنگید تا اصحاب سازش و تردید هر روز فشاری تازه بر امام آوردند که ما را قدرت جنگ با معاویه نیست معاویه ابرقدرت است معاویه نمیگذارد آب خوش از گلویمان پایین برود حسن فرمود ای مردم اینها به عهدشان عمل نمی کنند و به شدت عهد شکن هستند اما تبلیغات و جو روانی کار خودش را کرده بود  فشارهای داخلی زیادتر و زیادتر میشد  حتی در میدان جنگ هم و حتی برخی از یاران امام سجاده از زیر پای امام کشیدند و زخم بر امام زدند که تسلیم شو تا راحت شویم و آنقدر اطراف حسن خالی شد تا حسن مجبور به مذاکره و آتش بس شد و جام زهر را سرکشید و البته همانها که آتش بس را تحمیل کردند اینبار به امام مذل المومنین گفتند

آنگاه نوبت حسین شد

معاویه عهدنامه را شکست و فرزندش یزید را به جانشینی انتخاب کرد

معاویه مرد و کار بر اهل بیت سخت تر میشد اما طاغوت باز هم دست بردار نبود آخر چه میخواستند از جان پسر پیغمبر اما یزیدیان نشان دادند که آنها با اسلام مشکل دارند و همه چیز بهانه است

امام حسین علیه السلام از اول میدانست که جنگ خواهد شد و هم در خواب و هم از پدر و جد بزرگوارش به او رسیده بود که جنگ خواهد شد و با چه شرایطی به شهادت خواهند رسید حرکت امام حسین از مکه و نیمه کاره گذاشتن حج برای این بود که حضرت فرمود کمین کرده اند تا با ریختن خون من حرمت حرم امن الهی را بشکنند پس من از مکه خارج میشوم تا حرمت حرم نشکند آنگاه حضرت به مدینه میرود و از مدینه با دعوت کوفیان به کوفه در راه لحظه ای به خواب میرود و استرجاع میخواند انا لله و انا الیه راجعون که باز به حضرت الهام میشود که قافله اش به سمت شهادت میرود

امام حسین میدانست دارد به سمت تحریم آب بر علی اصغر گام بر میدارد اما حتی یک قدم از خواسته هایش عقب نشینی نکرد یک قدم از امر به معروف عقب نشینی نکرد حتی عمدا خانواده اش را هم برد تا علی اصغرش تشنه شهید شود عمدا خانواده اش را برد تا اکبرش قطعه قطعه شود چون وقتی پای بقای اسلام در میان است حتی جان حسین و خاندان حسین هم باید فدا شود اما مذاکره ای که احمقها میگویند در کربلا برای جلوگیری از جنگ اتفاق افتاد برای جلوگیری از جنگ نبود بلکه آخرین فرصت برای سپاه دشمن بود تا حرّها راهشان را جدا کنند و از ننگ ابدی نجات پیدا کنند و امام هم شبی دیگر در میان تشنگی  قران بخواند و سجده کند امام به شهادت رسید و بنی امیه عهد شکنی را به اوج رساند و نشان داد مشکلش فقط حسین نبوده و سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه را حلال اعلام کرد

رگهای غیرت جنبید و آنهایی که نشیته بودند یا از زندان آزاد شدند آماده انتقام میشدند مختار به قدرت رسید و شروع به انتقام گرفتن از قاتلان کرد اما بعضی ها حکومت مختار را غیرشیعی اعلام کردند مختار هم داشت تنها میشد خوبان سپاهش شهید شده بودند جز اندکی همه مبارزان  در قلعه ای بزرگ ساکن بودند که همه چیزش تحریم بود و باز هم فشار داخلی تا روز نبرد شد مختار به سربازانش نهیب زد که بیایید بجنگیم که دشمن عهد شکن است اما سرداران باقی مانده گفتند ما تسلیم میشویم و مذاکره میکنیم و جانمان را نجات میدهیم تو میخگاهی به خاطر حکومت داشتن جان همه را به خطر بیاندازی ای جنگ طلب ، مختار گفت تزویر به شما امان می دهد تا تسلیم شدید اما آنگاه که تسلیم شدید گردنتان را خواهد شکست و همین طور هم شد و بعد از شهادت مختار و چند بار وفادارش دشمن حیله گر و پیمان شکن سر بقیه یاران بی وفا را  مفت از تن جدا کرد در حالی که اگر می جنگیدند باز هم میتوانستند پیروز شوند

هزار و صدسال گذشت و باز هم یک حکومت شیعه سربراورد امام خمینی مذاکره با امریکا و شیطان بزرگ را مذاکره گرگ و میش اعلام کرد   و به سختی رودروی مذاکره ایستاد اما جریان سازش بعد از آنکه جام زهر آتش بس را به امام نوشاند اینبار به خاطر تحریم بر امام خامنه ای فشار آورد که باید با امریکا مذاکره کنیم و آدمش را هم خودمان تعیین میکنیم امام خامنه ای فرمود بروید مذاکره کنید اما دشمن عهد شکن است رفتند مذاکره کردند و عهدنامه امضا کردند و مثلا از دشمن قول گرفتند که در مقابل امتیازتی که میدهیم اقلا تا زمانی که داریم مذاکره میکنیم تحریم جدید تصویب نکند و کمی از پولهایمان را که دزدیده برگرداند اما باز هم عبرت نگرفتند دشمن در چند نوبت هفتاد مورد تحریم جدید اعمال کرد و هی عهد شکنی کرد اما باز بهانه اینها این بود که ما اختیارات کافی نداریم باید بتوانیم همه ی خواسته های شیطان بزرگ را براورده کنیم تا آنها ما را راحت بگذارند

بله اینها بعد از اینهمه مدت درس عبرت نگرفته اند اگر باز هم سر حسین بالای نیزه برود باز هم درس عبرت نخواهد گرفت اگر ایران صدبار از افغانستان و عراق و مدینه آن روز بدتر شود باز هم درس عبرت نخواهند گرفت اینها یا خودشان را به خواب زده اند یا واقعا خواب اند اما وظیفه انسانهای آزاده چیز دیگری است